دیگر نمی خواهم زنده بمانم من محتاج نیست شدنم.من محتاج توأم خدایا!بگو ببارد
باران که کویر شوره زار قلبم سال هاست که سترون(بی حاصل)مانده است.من دیگر
طاقت دوری از باران را ندارم.خدایا!دیگر طاقت ماندن ندارم بگذار این خشکزار وجودم
این قلب مرده من دیگر نباشد!خدایا دوست دارم تنهای تنها بمانم.دور از هر کثرتی
دوست دارم گمنام گمانم بیایم دور از هر هویتی.خدایا اگر بگویی لیاقت نداری خواهم
گفت:((لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام؟!))خدایا دوست دارم سوختن را،فنا
شدن از همه جا،جاری شدن به سوی کمال انقطاع،روان شدن...
:: بازدید از این مطلب : 421
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0